لحظه لحظه تو رو خواستن ولی تو منو ندیدی

به تو تکیه داده بودم ولی تو ز من بریدی.

چند باری گذاشتی رفتی هر دفعه با یه بهونه

منو تنها جا گذاشتی تو این وحشی زمونه.

 آرزومو به تو گفتم که بشی سنگ صبورم

اما حیف دل تو سنگ شد زد به شیشه ی غرورم .

دیگه با درگاه عشقت ندارم راز و نیازی واسه من

یه لحظه خوب بود تا بشم یه عمری راضی .